هوا گرم بود.

بجز منو خانمی که کنارم  نشسته بود،کسی توی ایستگاه اتوبوس نبود.

نگاهم قفل خط های سفید خیابون آسفالت روبروم بود.

خانم کنارم کمی سر جاش جابجا شد.

حس کردم چیزی گفت..

آهنگ ((ریز پیچید ))توی گوشم با اخرین میزان ولوم پخش میشد.

یکی از تا های هندسفری ام رو بیرون اوردم تا مطمئن بشم خانم کناری ام چیزی گفته یا نه.

زن گفت: دخترم متوجه شدی؟پرسیدم نمیدونی واحد خط 120 کی میرسه؟

بدون نگاه کردن به صورت زن با سر تکون دادن جوابشو دادم.

 باز آهنگ توی گوشم مرور می شد.

سنگینی نگاهی رو روی خودم حس کردم.

ولی کسی بجز اون خانم رو اطرافم نمیدیدم.

بی اعتنا به سنگینی نگاه که بد تر از هر چیز دیگه ای آزارم میداد به موزیک گوش میدادم.

ساعتم رو نگاه کردم.14:14.

لبخند بی اختیار روی لبهام نشست.

با خودم گفتم:(مرد جوان به یادتم!)

این جمله ایه که از گفتنش به اون خسته نمیشم.

سنگینی نگاه آزار دهنده نا خودآگاه اخم به صورتم آورد.

صدای زن توی گوشم پیچید:دخترم چند سالته؟

سوالش برام عجیب نبود.اما بی اختیار ابرو هام بالا رفت

با اکراه جواب دادم:17

احساس کردم سوال بعدیش رو با اشتیاق بیشتر پرسید:عزیزم مال همین محله اید؟

دلم نمیخواست چیزی بگم.ولی به تکون دادن سرم به علامت مثبت جوابشو دادم.

زن کمی جابجا شد.حس کردم خودش رو بهم نزدیک تر کرد.

اینبار پرسید:دوست پسر ک نداری؟

اخمم غلیظ تر شد.

محکم و سریع گفتم:نه!

زن شکه شک.اینو از حرکت ناگهانی بدنش به سمت عقب فهمیدم.

با من من گفت:ببخشید...منظوری نداشتم گلم..فقط ..می..می خواستم بدونم...هیچی ..اصلا هیچی.عزیزم عشق که نداری؟

با شنیدن اسم عشق بی اختیار لبخد روی لبهام اومد.

جواب دادم:عاشقم

گفت:فراموش شده؟

گفتم:هرگز

گفت:من عاشق بودم ولی وقتی با یه نفر دیگه از دواج کردم فراموشش کردم

جواب دادم:اگه فراموش شده بود الان حتی به یاد نمی آوردی ک عاشق بودی.پس فراموش نشده.

زن ساکت شد.

با خودم گفتم.مرد جوان هیچ وقت فراموشت نمیکنم.فقط مال منی

تقدیم به m.mahdi



تاريخ : پنج شنبه 2 مهر 1394برچسب:, | 17:51 | نويسنده : **mona** |